اول امسال بود که داشتم با خودم فکر میکردم تقریباً به طور میانگین، هر دو - سه سال یکبار کارم رو عوض کردم و توی این زمینه چه آدم منطقیای هستم. از سال ۸۶ که نصفه نیمه و غیررسمی وارد بازار کار شدم، تا سال ۸۸ که رسماً وارد مطبوعات شدم، و بعدش تا سال ۹۰ که وارد تلویزیون شدم، و تا سال ۹۳ که رفتم توی سازمان فرهنگی هنری، و تا سال ۹۵ که همزمان با یه کار اینترنتی، تقریباً برگشتم تلویزیون، و تا همین اردیبهشت ۹۸ که دوباره از تلویزیون جدا شدم؛ به طور میانگین این فاصلهی دو - سه ساله برای تغییر شغل رو حفظ کردم.
اما از اول خرداد امسال تا اول اسفند، به شکل عجیبی مجبور شدم چند بار فضای کاریم رو عوض کنم. بعد از خداحافظی با برنامه «طبیب» شبکه سه توی روزهای آخر اردیبهشت که طی بیشتر از سه سال، خیلی چیزها ازش یاد گرفتم، حدود پنج ماه رفتم شرکت تبلیغاتی «تاکسی بورد» که فضای استارتاپی داشت و تجربه جذابی بود برام.
بعد از اون، از اولین روزهای آبان، به فضای تلویزیونی اما این بار از نوعِ مطبوعاتی برگشتم، رفتم برنامه «عصرانه» و کار با بچههای انقلابیِ شبکه افق رو تجربه کردم.
بعد از تعطیلی برنامه عصرانه هم دوباره برگشتم به آغوش بازِ شبکهی سه، که انگار تقدیر ما رو توی این شبکه نوشتن! اینبار به یه برنامه تلویزیونی پیوستم که تا اطلاع ثانوی چیزی ازش نمیگم، که رسماً خبرهاش منتشر بشه و بعد از اون بیشتر در موردش خواهم نوشت. فقط درگوشی بگم اسمش، خیلی خاصه! : )
پینوشت: اصلا فکرشم نمیکردم که غیبتم توی وبلاگستان، بیشتر از صد روز باشه. چقدر خاک گرفته بودم وبلاگم!
درباره این سایت