جا داره برای دومین بار در سال جدید این غر تکراری رو بزنم که: این همه سگدو بزنیم که چی بشه؟
دارم به رابطه سلامتی و کار فکر میکنم. که آیا کاری که داریم میکنیم به از دست دادن سلامتی میارزه؟ منظورم از سلامتی صرفاً سلامت جسمانی نیست، سلامت روحی-روانی هم هست.
به نظر من هیچ کاری توی دنیا نیست که آدم بخواد بخاطرش سلامتیش رو از دست بده. مخصوصاً اگه اون کار، فعالیت رسانهای توی ایران باشه.
به عنوان کسی که نویسندگی رو انتخاب کرده تا کمتر فعالیت کنه باید عرض کنم این عکس نشوندهنده حال و روز منه در هفته گذشته. توی چند روز گذشته بیشتر از چهار برابر میانگین روزانه راه رفتم، دویدم و نرسیدم! چرا واقعاً؟
آرتور کریستال توی کتاب فقط روزهایی که مینویسم میگه که: «پدرم میگفت تو نویسنده شدی که مجبور نباشی کار کنی! بیشتر نویسندهها در برابر این اتهام با بدخلقی میگن مگه نوشتن کار نیست؟ اما حرف پدرم پربیراه نبود!»
منظورم اینه من اگه قرار بود اینقدر بدوم، میرفتم دونده دو صد متر میشدم نه نویسنده!
پینوشت: دلم برای نوشتن، نوشتن و نوشتن تنگ شده. کاش نویسندگی شغل بود.
درباره این سایت