ثانیهها و دقیقهها و ساعتها و روزها و هفتهها و ماهها همینطور وحشیانه دارن میگذرن و من فقط در حال تماشای گذر زمانم.
اوضاع مالی رو که همه در جریانید! که چطور ماه گذشته تراز مالی زندگیمون منفی چند میلیون شد. که ماه مهر، در بدترین شکل ممکن سپری شد. (شاید باورتون نشه اما فکر نمیکردم این ماه به نیمه برسه، به آخر که هیچ!) البته که هنوز هم کامل سپری نشده.
اوضاع مملکت رو هم که همه در جریانید. چی بگه آدم والا؟ احتمالاً مسئولین رده بالای مملکت یه چیزی میدونن که ما نمیدونیم. وگرنه قاعدتاً این رسم مملکتداری نیست. فارغ از عملکرد (یا بهتر بگم عدم عملکرد مسئولین) واکنش و عملکرد مردمه که نظر منو جلب کرده. مگه میشه این همه بیشرفی و بیانصافی و ی در تولید و توزیعِ تمام اقلام ممکن؟ اصلا طبیعی نیست.
اوضاع کارِ ما هم در راکدترین حالتِ یکسال گذشته و در بدترین وضعیت هفت سال گذشته قرار داره. چند روز پیش داشتم به بچهها میگفتم که کاش حوصله داشتم اتفاقات این روزها رو مینوشتم. چند سال دیگه که به عنوانِ کتاب خاطراتم منتشر کنم، حتما پرفروش میشه! ما توی تلویزیون، مثل انتظارمون برای حل شدن مشکلات مملکت، فقط امیدواریم مشکل تلویزیون هم حل میشه.
درست میشه همه چی! مگه نه خدا؟!
پینوشت: دلم میخواد بیشتر بنویسم. وقتی نمینویسم، واقعاً روحم سنگین میشه. کاش بشه.
درباره این سایت