یکی از چیزهایی که توی کارِ ما (رسانه؛ چه مطبوعات و چه تلویزیون) اذیتمون میکنه اینه که به هیچ چیز نمیشه دل بست و هر لحظه امکان داره کاری که میکنی، آخرین کار خودت و مجموعه باشه! یعنی یک لحظه غفلت، یک عمر پشیمانی. مثل کار توی نیروهای نظامی و انتظامی میمونه. اولین اشتباه، آخرین اشتباهه.
.
من اما بر خلاف خیلی از همکاران رسانهای (که به شدت منعطفند و در لحظه میتونن با شرایط جدید ارتباط برقرار کنن)، ثبات دوست دارم؛ که بدونم از کجا اومدم و الان کجا هستم و در آینده به کجا خواهم رسید. میخوام برنامهریزی بلندمدت کنم، پروژههای شخصی کلید بزنم که نیاز به مراقبت و نگهداریِ آهسته و پیوسته داشته باشه. اما خب توی این بیثباتی که اول گفتم، این برنامهریزیهای بلندمدت به شوخی میمونه.
.
دوباره نزدیک تغییر سالیم. نود و هفت داره تموم میشه و منتظر نود و هشتیم. و من همچنان نمیدونم سال بعد، کجا قراره چیکار کنم؟ تصویرم از این سال به شدت محو و ناپیداست. و چی از این آزاردهندهتر؟
.
کاش یاد بگیرم در لحظه زندگی کنم.
درباره این سایت