هفتاد و دو ساعت بی‌خوابی، کار پیوسته و درگیری بدون توقف؛ چند سالی بود تجربه‌ش نکرده بودم. درگیر چی بودم؟ عرض می‌کنم خدمتتون.

از اول این هفته همون‌طور که در پست قبلی گفتم، محیا باید برای حضور در رادیو پنج صبح بیدار می‌شد، منم برای همراهیش و به خاطر علاقه شخصیم به صبح زود بیدار شدن(!) ساعت پنج بیدار می‌شدم.در کنار زود بیدار شدن، از دوشنبه که برنامه طبیب یک‌هفته موقتاً تعطیل شد تا ویژه‌برنامه اعیاد شعبانیه رو تهیه کنیم، شبها تا حدود دوازده دفتر می‌موندم. و بعد از خونه اومدن هم، درگیر ریزه‌کاری‌های جامونده می‌شدم. و حتی توی همین زمان کوتاه استراحت هم، آیتم و سوال و مهمون پیشنهاد می‌دادم!

سه‌شنبه, که چهار بخش برنامه داشتیم (از صبح تا شب) وقت سر خاروندن هم نداشتم. از طرف دیگه بابام باید صبح چهارشنبه عمل آب مروارید انجام می‌داد و می‌خواستم همراهیش کنم. تا ساعت دو بامداد چهارشنبه کارهام رو جلو انداختم. و از ساعت پنج تا ده هم مقدمات عمل جراحیش رو انجام دادم. و بعد دوباره برنامه، استرس، دویدن و.!

دوست نداشتم توی نوشتن روزنوشت‌ها خلل و فاصله ایجاد بشه اما خب اولین طوفان نود و هشت، اواخر فروردین، قطار نوشتنم رو از ریل خارج کرد.

احساس هاشمی رفسنجانی بودن دارم موقع اینطور خاطره نوشتن! ولی نمی‌دونم مرحوم چطور این حجم از اتفاقات رو توی دو-سه خط می‌نوشت! آقا من که هیچ‌کاره‌ی مملکتم, خاطرات هر روزم، چندصدکلمه‌ست، این بنده خدا در دوران ریاست جمهوری و ریاست مجلس چطوری از یک روز کاری، سه خط خاطره نوشته؟


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

صنعت سازان کویر Nick انتظارسخت شد صلوات زیادبفرستیدالهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم و فرجنا بهم پرسش مهر 98 ملودی گرافیک Michael هک فروت کرفت فلزیاب حرفه ای حفره یاب انتنی تصویری09909061300 خرید پکیج دیواری و دستگاه تصفیه آب در شیراز Nate